...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

یک رویای قدیمی

اولویت اولم نیست اما به محض شروع کلاس های نمایشنامه نویسی قدم به قدم تجربیاتم رو اینجا میگذارم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

شب پر تلاطم

دیشب غم مرا به ناکجا آباد برد

منو ببخش که حضور متبرکت رو نادیده گرفتم، منو ببخش که عین بچه ها بلند بلند گریه کردم

مامان اومد توی تخت کنارم نشست و من به تمنای غمخواری اون غم هام رو به روی خودم آوردم

چه حس خوبیه مادر کنارت باشه، مادر میفهمه بغ کردی، مادر میفهمه مدت هاست گریه نکردی

...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

تصویری از کودکی

دخترک از دیوار کاه گلی باغ که تقریبا فروریخته بود پرید بیرون، انار تلخ نارس توی دستش رو نگاه کرد و عرض کوچه رو دوید از جوی آب پرید و رفت توی ورودی خونه وایساد و بقیه بچه ها رو نگاه کرد... یه بعد از ظهر گرم تابستونی بود و بلندی روز و گرمی هوا آدم بزرگ های کوچه رو به خواب برده بود.

فقط گاه و بیگاه صدای بازی چند تا بچه به گوش می رسید. پسر بچه ها با تیله و در نوشابه بساط بازی رو پهن کرده بودن و دختر بچه ها به تماشای بازی اونا ایستاده بودن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

فریادرس

یه دوره ی خیلی سخت رو دارم سپری میکنم...

نمیدونستم اینقدر سخت خواهد بود

خستگی جسمی و روحی همراه هم شده

...

خدایا مددی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی