...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

لذت دانستن (مینیاتور 2)

نقاشی ساختن کاخ خورنق

از مجموعۀ خمسۀ نظامی موجود در موزۀ بریتانیا، می‌توان به نقاشی موسوم به «بنای کاخ خورنق» اشاره کرد که یکی از شاهکارهای کمال الدین بهزاد است.

خوَرنَق نام کاخی بود که نعمان یکم، حاکم لَخمی برای یزدگرد یکم ساخت. این کاخ در یک مایلی خاور شهر نجف در میان‌رودان واقع شده و در همین کاخ بود که پرویز خبر شکست ذوقار را شنید. چامه‌سرایان عرب پیش از اسلام از این کاخ به عنوان یکی از ۳۰ عجایب جهان نام برده‌اند. نام خورنق فارسی است و اصل آن هووَرنَه بوده که به معنای «دارای سقف زیبا» است.

سِنّمار، نام یونانی معماری ایرانی بود که قصر خورنق را به دستور نعمان پسر امریء القیس در حیره برای بهرام گور ساسانی ساخت. می‌گویند این کاخ دارای هفت تالار به رنگ‌های سیاه، زرد، سبز، قرمز، آبی، صندل‌گون و فیروزه‌ای بوده‌است.

سنمار یک روز قبل از افتتاح خورنق، در حالی که قسمت‌های مختلف قصر را به نعمان نشان می‌داد، وقتی آن دو به پشت بام رسیدند، به دستور پادشاه به علت رازی که تالار داشت و نمی‌خواست جز خودش کسی آن را بداند او را از بام به پایین پرتاب نمود و او را کشت.

در نقاشی ساختن کاخ خورنق اثر استاد بهزاد صحنه‌ای از کار روزمره مشاهده می‌شود که سرشار از حرکت است.

نکاتی که در این تصویر جالب توجه است این است که: بهزاد گروهی از کارگران را که هر کدام مشغول ساختن کاخ هستند در وضعیت‌های مختلف نشان داده است. در پایین نقاشی سه نفر کارگر در حالی که مشغول حمل بار هستند به سمت جلو در حرکتند. در وسط نقاشی، دو فرد لخت که زنبه‌هایی بر دوش دارند، با سرت ولی در جهت عکس در حرکت هستند و این سرعت زیاد که در نگاه اول به خوبی لمس می‌شود، در سایر قسمت‌ها کم و بیش به چشم می‌خورد و این حرکت در پیوند با شعر بالای نقاشی است:

در شبانروز از شتاب و درنگ
چون عروسان درآمد به سه رنگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

لذت دانستن 1 (مینیاتورِ فتنه)

 

 

مینیاتور فتنه

این زن ماییم، مای تنها، مای مصمم که تصمیم‌مان مرز مرگ و زیستن است برایمان، مای متعین با گاوی بر گرده‌مان در مقابل ساختار سیاسی اجتماعی که از همهٔ آن زن با آن گاو بر شانه‌اش دامن حریر و «ساپورت» زیرش را می‌بیند.

۱- از چهار نسخه داستان بهرام گور و کنیزک در شاهنامه فردوسی، هفت‌پیکر نظامی و هشت‌بهشت امیرخسرو دهلوی و هفت‌اختر عبدی بیک، کنیزک هفت‌پیکر گویی بیشتر مدنظر مینیاتوریست‌ها بوده است.
در منظومهٔ نظامی «فتنه» کنیزک مورد علاقهٔ بهرام گور است که روزی در معیت کنیز رودنوازش به شکار گور می‌رود:

داشت به خود کنیزکی چون ماه
 چست و چابک به همرکابی شاه

فتنه نامی هزار فتنه در او
فتنه شاه و شاه فتنه بر او

تازه رویی چو نوبهار بهشت
کش خرامی چو باد بر سر کشت

انگبینی به روغن آلوده
چرب و شیرین چو صحن پالوده

بهرام با شکار هر گور به‌شدت توسط اطرافیان مورد تفقد قرار می‌گرفت ولی کنیز خاموش بود. تا گوری پیدا شد و بهرام گفت که میل دارد هرگونه کنیز بخواهد گور را شکار کند. کنیزک از روی ناز و تکبر گفت:

باید که رخ برافروزی
سر این گور در سمش دوزی

بهرام گور مهره‌ای در کمان نهاد و به دقت رها کرد تا در گوش گورخر جای گرفت، حیوان بیچاره سم پای راستش را برای خاراندن به گوش خود نزدیک کرد تا مهره را از گوش خارج کند. شاه دوباره تیری رها کرد و گوش و سم گور را به هم دوخت. کنیزک گفت که آدمی در هر کاری اگر مداومت و ممارست کند مسلماً ورزیده و کارآزموده خواهد شد. شاه که منتظر تشویق بود، چون این سخن شنید، خشمگین شد و کینه او را به دل گرفت پس به سرهنگی که در التزام رکاب وی بود فرمان داد کنیزک جسور را گردن زنند. کنیزک زیبا چون خود را در چنگ اجل و چنگال سرهنگ گرفتار دید تضرع کرد و از او خواست که در قتلش عجله نکند، چه بعید نیست که شاهنشاه روزی از کرده پشیمان شود.

سرهنگ تسلیم شد و او را در قصری که در خارج از شهر سکونت داد تا پنهانی در زمره خدمت‌کاران کار کند و هویتش را مکتوم دارد. آن قصر سر به فلک کشیده شصت پله داشت و کنیزک از همان روز نخست گوساله‌ای را که تازه از مادر زاییده شده بود بر دوش گرفت و روزی چند بار به بالای قصر می‌برد، گوساله رشد می‌کرد ولی چون به دوش کشیدن و بالا بردن آن، همه‌روزه چندین بار تمرین و تکرار می‌شد، بنابراین رشد تدریجی گوساله تأثیری در دشواری حمل‌ونقل نداشت. کنیزک چون زمان را مقتضی دید به سرهنگ تکلیف کرد که بهرام گور را به هر طریقی که ممکن باشد روزی به این باغ و قصر بیاورد.

سرهنگ چنان کرد و روزی که بهرام به شکار گورخر می‌رفت او را برای استراحت به باغ دعوت کرد و مخصوصاً داستان کنیزک و بر دوش کشیدن گاو عظیم‌الجثه و بالابردن از قصر شصت پله را شرح داد تا شاهنشاه ساسانی را تمایل و رغبت تماشای این صحنه دست داد. پس بهرام گور به باغ آمد و کنیزک زیبا در حالی که روی خود را پوشانیده بود در مقابل بهت و اعجاب بهرام و ملازمانش گاو را بر دوش گرفت و بدون ذره‌ای احساس خستگی و ملالت خاطر آن را از شصت پله به بالای قصر برد و بازگردانید.

بهرام به روی خود نیاورد و گفت: می‌دانم چگونه به این عمل خطیر و شگرف دست یافتی. این گاو را از زمانی که گوساله نوزاد بود بر دوش گرفته به بالای قصر بردی وگرنه خود بهتر می‌دانی که این از قدرت و زورمندی نیست بلکه مولود تعلیم و تمرین و مداومت است.

این نه از زورمندی توست
که تعلیم کرده‌ای ز نخست

کنیزک زیبا که به انتظار چنین سؤال و استدلالی دقیقه‌شماری می‌کرد بدون تأمل و در لفافه طنز جواب داد: شهریارا، اگر زن ضعیف‌الجثه گاوی را بر دوش بگیرد و به بالای قصر شصت پله‌ای ببرد اعجاب و شگفتی ندارد و مولود تمرین و ممارست باید تلقی کرد ولی اگر شاهنشاه سم و گوش گورخری را به هم بدوزد نباید نام تعلیم و ممارست بر آن نهاد؟ شاه به فراست دریافت که این همان کنیزک است. پس در کنار گرفت و سرهنگ را نیز که در قتل کنیزک شتاب نکرده بود مورد تفقد قرار داد.

برگرفته از صفحه فیس بوک لیلا پاپلی عزیز

لینک مطلب: http://sokhanrani.net/%DA%AF%D8%A7%D9%88%DB%8C-%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%B5%D8%AA-%D9%BE%D9%84%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی