...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۶ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

به بهانه یک رفتن

 

وقتی اسمم رو در لیست افرادی که به زودی در دانشگاه مشغول به کار میشدند دیده بودند پیامی با این مضمون برایم فرستادند: "تبریک و آرزوی ایجاد تغییرات و بهبود همونطور که از یک مهندس صنایع بر می آد."

روزها میگذشت، روزهای سختی که داشتم پوست می انداختم، پوست انداختنی که باعث شده نتونم با آدمهایی که قبلا در زندگیم به عنوان معاشرانم باهاشون در ارتباط بودم، در ارتباط بمونم و دقیقاً اونروزها میگذشت....

پاییز 95، پاییز 96، پاییز 97 و رسید به پاییز 98

آخرین روزهای تابستون رفتم دفتر دانشکده و ازشون پرسیدم: "استاد (همیشه حواسم بود آقای دکتر صداشون نکنم چون او جزء معدود اساتیدم هست) چه کار میشه کرد اوضاع یکم بهتر بشه؟" مدتی که برایم طولانی گذشت خندیدند، وقتی که علّت رو جویا شدم گفتند جالب بود که اینقدر به عمق فاجعه پی بردی" اونروز متأسفانه یادداشت برداری نکردم ولی چند جملشون یادم مونده:

1- ببین خود ما در عرض این چند سال چقدر تغییر کردیم همون میزان رو تعمیم بده به جامعه و اینکه چرا اوضاع روزبه روز بدتر میشه رو بفهم

2- کاش میشد همه کارها رو گذاشت کنار و کار فرهنگی کرد

اینجا خصوصی ترین فضایی هست که در فضای مجازی دارم، میخوام برای خودم چند تا درس بنویسم که از دکتر لطفی دیده ام(نمیتونم بگم یادگرفته ام):

1- اولین درس بها و ارزش دادن به خودت و کارهات بود، صفتی که در فرزاد هم شگفت زده ام میکنه، این باعث شده که خرده کاغهای روی میزشون هم با یادداشت های الکی و باطل پر نشه، در مورد پایان نامه میگفتند که تصور کنید که یک اثر علمی داره با نام شما ثبت میشه و باید شایسته باشه

2- پاکدستی و جدّی گرفتن حلال و حرام (یادمه دوست مذهبیم برای تشکّر از دکتر یه نهج البلاغه براشون گرفته بود، بهش گفتم من اینقدر دکتر رو مذهبی ندیدما و اون گفت از همه اساتیدی که تا الآن دیدم این به دین مقیّد تره)

ادامشو بعداً مینویسم

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

کتابخانه مرکزی

هر بار به اینجا طلبیده شدم پیامی دریافت کردم که باید. من اینجا را بسیار دوست دارم.

 

 کتابخانه مرکزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

وجود

با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و انفجار اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.

امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی. 

بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در واقع ربطی به تو ندارن.

رسالتت رو در زندگی بفهم و وقتی فهمیدی چشماتو ببند و عاشقانه تلاش کن.

دوست خوب پیدا کن و وقتی پیدا کردی باهاش دوستی کن، با معرفت باش، بهش توجه کن امّا باهاش قاطی نشو. وجودت رو با هیچ کس قاطی نکن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

خلقت یا تکامل

مطمئنم یه روزی تو هم دنبال جواب این سؤال راه میفتی که دنیایی که الان میبینیم حاصل خلقت هوشمنده یا تکامل؟

البته حتی اگر حاصل تکامل باشه آیا میتونه خلقت رو منتفی کنه؟

اون روز شاید من نباشم، شاید من باشم، شایدم بیای از خودم بپرسی.

باید زیاد خوند و بهش فکر کرد، حتی اگر این فکر کردن و زیاد دونستن هیچ نتیجه ای نداشته باشه برات لذت بخش خواهد بود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

کلمات

اگر بنگریم که در آغاز هیچ نبوده و همه چیز با کلمات آغاز شده است، میبینیم که این واژه ها هستند که هستی بیکران را، کائنات را و عالم و آدم را بازنمایی میکنند. دانش بشر در باره هرچه هست با کلمات نضج میگیرد و از کلمات سر بر می آورد با کلمات مبادله میشود.

 این کلمات هستند که که امور عالم و آدم را از کتمِ نهفتگیِ پوشیدگی و در پرده بودگی فرا می خوانند بر آفتاب می افکنند و موضوع آگاهی و تأمل و تفکر ما ما میکنند.

هر چه کلمات نسبت و قرابیت بیشتری با امور و اشیاء داشته باشند بیشتر بازاندیشیده میشوند.

 

 

(... از کتاب آقایان بازرگان و فراستخواه)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

بسم الله الرحمن الرحیم

یه دوشنبه ی گرم تابستونی که امروز باشه ناامید از اینستاگرام و فیس بوک و توئیتر، بلاگ دات آی آر شد تجربه ی جدیدی از تلاش برای تحقق یکی از دغدغه هام. "به اشتراک گذاشتن افکار"

جمله ای در کتاب وقتی نیچه گریست هست که میگه:" ذهنم آبستن افکاریه و اون بچه میخواد متولد بشه" (نقل قول با دخل و تصرف)

هنوز قالب مشخصی توی ذهنم ندارم و فعلا هر مطلبی که در ذهنم دست و پا بزنه برای متولد شدن مینویسم.

"بسم الله الرحمن الرحیم"

In a hot summer monday, today, disappointed from Instagram, facebook and twitter, Blog.ir was a new exercise for sharing toughts, one of my concerns.

As Neitzche says in "when Neitzche webt": my mind is inseminated by my toughts and that baby wants to be borned."

alreday i have no idea to write about what so write any thing wants to be borned.

"In the name of God"

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰