...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۵ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

در مورد صبر

او صبور است

درک و تجربه بعضی حالت های یک شخصیت در یک فیلم بهانه نوشتن این مطلب شد.

گاهی بی قراری های ما بخاطر اینه که برای رسیدن به انچه در ذهن داریم عجول هیتیم. ادمیزاد هر چقدرم توانمند باشه تحت فشار ناشی از مسئولیت های متعدد فرو می پاشه.

پذیرش یک شکست موقت، به تعویق انداختن، از بالا به زندگی نگاه کردن،...

تو داستان هفت پیکر یه جایی راوی میگه ... برای جلوگیری از شیدا شدن .... وقتی کنجکاوشدم دیدم شیدایی همون حالتیه که اون شخصیت فیلم داشت و منم تجربه اش کردم

خلاصه اینکه باید صبور بود. به اندازه کافی...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

بسم الله نور

بسم الله نور

ما و دنیایی که نمیدانیم چیست

نور مامان

این عکس چند روز پیش منتشر شد. وقتی تو داشتی 18 ماهه میشدی. داستانش اینه که یه تلسکوپ فضایی به اسم جیمز وب فرستادن به فضا و بعد از چهار ماه این عکس و چند تا عکس دیگه از فضا فرستاده که میگن مربوط به 34 میلیارد سال پیشه. ممکنه منبع این اجسام نورانی که تو میبینی ممکنه الان وجود نداشته باشن! 

من از این همه پیچیدگی و رازآلودگی به خودم میلرزم. دلیل این همه بی اطلاعی از خلقت یا تکامل یا هر چیز دیگه ای که هست رو نمی فهمم. چرا مانباید در غریزه یا هر جای دیگه در وجودمون هیچ سر نخی از شروع دنیا نداشته باشیم.

قسمت تراژیک ماجرا اینه که آدم قدم بذاره به این دنیا و رازش رو نفهمه و از این دنیا بره

 

عکس تلسکوپ جیمز وب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

سکوت و دریافت بیشتر از محیط

بسم الله نور

مدیریت ورودی ها به قلب و مغز

یک جایی در زندگی باید ایست کنی و تصمیم بگیری که توی برخوردهات، منفعل نباشی. باید روابط را مدیریت کنی. باری به هر جهت و آنچه پیش آید خوش آید زمان زیادی ازت می گیره. در برخورد های اول با آدم هایی که باهات در ارتباطن یک جزییات حداقلی را درباره اش قطعی کن و تصمیمت را بگیر که در کدوم دسته قرارش بدی. باهاش صمیمی بشی یا به یه سلام و خدافظ بسنده کنی. البته اگر تو هم انجامش ندی خود بخود این اتفاق میافته ولی بهتره از ناخودآگاهت به خودآگاهت منتقل بشه...

مامان از خدا میخواد که همیشه بهترین مردم سر راهت قرار بگیرن

 

نور در گلخانه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

پیدا شدن احساسی گم شده در خواب

دیشب (سحرگاه هشتم تیر 1401) خوابی میدیدم. افراد و محل ها اصلا مهم نیست. مهم حسیه که در خواب داشتم. ارامشی که بعد از نوجوانی دیگه تجربه نکرده بودم و جالبه که نمیدونستم که مدت هاست که این حس را تجربه نکردم. یعنی گم شده ای داشتم که خودم هم نمیدونستم چیه و تجربه اون حس در خواب موقع بیدار شدن بهم فهموند که بله مدت  هاست آرامشی از جنس راحتی مخصوص نداشتن هیچ عذاب وجدانی، پذیرفته شدن، تحسین شدن و ... را نداشتم.

 

بنظرم بخشی از وجودم که در چند سال پیش متلاطم شده بر خلاف اون چیزی که خودم فکر میکنم هنوز به آرامش نرسیده. باید با خود مهربان بود...

تیر 1401

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

بازگشت

بسم الله

اولش که وبلاگ را راه انداختم هنوز میخواستم که نور بیاد و براش بنویسم

الان نورم یک سال و نیمه شده  و من نمینویسم

احساس خلاء نوشتن در من بیداد میکنه

تصمیم گرفتم برگردم

سلامی دوباره

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی