اولویت اولم نیست اما به محض شروع کلاس های نمایشنامه نویسی قدم به قدم تجربیاتم رو اینجا میگذارم...
دیشب غم مرا به ناکجا آباد برد
منو ببخش که حضور متبرکت رو نادیده گرفتم، منو ببخش که عین بچه ها بلند بلند گریه کردم
مامان اومد توی تخت کنارم نشست و من به تمنای غمخواری اون غم هام رو به روی خودم آوردم
چه حس خوبیه مادر کنارت باشه، مادر میفهمه بغ کردی، مادر میفهمه مدت هاست گریه نکردی
...
دخترک از دیوار کاه گلی باغ که تقریبا فروریخته بود پرید بیرون، انار تلخ نارس توی دستش رو نگاه کرد و عرض کوچه رو دوید از جوی آب پرید و رفت توی ورودی خونه وایساد و بقیه بچه ها رو نگاه کرد... یه بعد از ظهر گرم تابستونی بود و بلندی روز و گرمی هوا آدم بزرگ های کوچه رو به خواب برده بود.
فقط گاه و بیگاه صدای بازی چند تا بچه به گوش می رسید. پسر بچه ها با تیله و در نوشابه بساط بازی رو پهن کرده بودن و دختر بچه ها به تماشای بازی اونا ایستاده بودن.
یه دوره ی خیلی سخت رو دارم سپری میکنم...
نمیدونستم اینقدر سخت خواهد بود
خستگی جسمی و روحی همراه هم شده
...
خدایا مددی
بسم الله
یادگیری با نگاه کردن اتفاق نمی افته، با شنیدن اتفاق نمی افته. اینها فقط برخورد تصادفی نوشته ها، مفاهیم یا تصاویر با ورودی های مغزت (چشم و گوش) هستند. وقتی می تونی بگی یه مطلب رو یادگرفتی یا از یک تجربه درس گرفتی که ذهنت شروع به تحلیل اون مطلب کنه.
کنجکاوی و جستجو کنه.
+ یه رمان جدید میخوام.
- دارم.
+ برام بیار.
- نه بیا بگیر. (باید عطش خواستن درش به اون اندازه ای برسه که یادش بمونه و بیاد بگیره)
نتیجه: دوبار اومده خونمون ولی یادش نبوده بگه رمان رو بهم بده
بسم الله
چند روزیه که درونم پر از حرف و واژه ست، پر از فکرهای مثبت و منفی. گاهی پر از امید و شوقم و گاهی در حضیض نا امیدی.
باید همه این حرف ها رو بنویسم
در زمانه ایکه کسر درشتی از اطرافیانت در تقلای دیده شدن و دنبال کننده ی بیشتر و در نهایت کسب درآمد از این راه هستند احساس تنهایی کردن چیز عجیبی نیست.
بی همزبان ماندن چیز عجیبی نیست.
همه ما باید کسی رو داشته باشیم که ساعت ها با او حرف بزنیم. حرف بزنیم. و وقتی حرف هایمان تمام شد به او نگاه کنیم. چون حرف های مان تمام شده است.
وی. بهداشت پیام میدهد:
برای آگاهی از شیوع ویروس کرونا در محله خود و ....
نور عزیزم، برای بیان حرف دلم در این زمان، 15 فروردین 1399، دست به دامن این نوشته که نمیدانم از کیست می شوم به امید امید که بدانی:
آرزویم برایت این است در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی کردن