...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۵۳ مطلب توسط «مینو مؤمنی» ثبت شده است

به بهانه یک رفتن

 

وقتی اسمم رو در لیست افرادی که به زودی در دانشگاه مشغول به کار میشدند دیده بودند پیامی با این مضمون برایم فرستادند: "تبریک و آرزوی ایجاد تغییرات و بهبود همونطور که از یک مهندس صنایع بر می آد."

روزها میگذشت، روزهای سختی که داشتم پوست می انداختم، پوست انداختنی که باعث شده نتونم با آدمهایی که قبلا در زندگیم به عنوان معاشرانم باهاشون در ارتباط بودم، در ارتباط بمونم و دقیقاً اونروزها میگذشت....

پاییز 95، پاییز 96، پاییز 97 و رسید به پاییز 98

آخرین روزهای تابستون رفتم دفتر دانشکده و ازشون پرسیدم: "استاد (همیشه حواسم بود آقای دکتر صداشون نکنم چون او جزء معدود اساتیدم هست) چه کار میشه کرد اوضاع یکم بهتر بشه؟" مدتی که برایم طولانی گذشت خندیدند، وقتی که علّت رو جویا شدم گفتند جالب بود که اینقدر به عمق فاجعه پی بردی" اونروز متأسفانه یادداشت برداری نکردم ولی چند جملشون یادم مونده:

1- ببین خود ما در عرض این چند سال چقدر تغییر کردیم همون میزان رو تعمیم بده به جامعه و اینکه چرا اوضاع روزبه روز بدتر میشه رو بفهم

2- کاش میشد همه کارها رو گذاشت کنار و کار فرهنگی کرد

اینجا خصوصی ترین فضایی هست که در فضای مجازی دارم، میخوام برای خودم چند تا درس بنویسم که از دکتر لطفی دیده ام(نمیتونم بگم یادگرفته ام):

1- اولین درس بها و ارزش دادن به خودت و کارهات بود، صفتی که در فرزاد هم شگفت زده ام میکنه، این باعث شده که خرده کاغهای روی میزشون هم با یادداشت های الکی و باطل پر نشه، در مورد پایان نامه میگفتند که تصور کنید که یک اثر علمی داره با نام شما ثبت میشه و باید شایسته باشه

2- پاکدستی و جدّی گرفتن حلال و حرام (یادمه دوست مذهبیم برای تشکّر از دکتر یه نهج البلاغه براشون گرفته بود، بهش گفتم من اینقدر دکتر رو مذهبی ندیدما و اون گفت از همه اساتیدی که تا الآن دیدم این به دین مقیّد تره)

ادامشو بعداً مینویسم

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

پروانگی

بالاخره امروز به طور جدی شروع کردم...

حسّی شبیه به اینکه چرا سری که درد نداره دستمال میبندی دارم، امّا این حسِ چندان درستی نیست. وجودم تو این سال ها خیلی مطالبه گر شده و مدام بازخواستم میکنه و این دردیه که میخوام در آینده سراغم نیاد.

خدایا به امید خودت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

...بنشانید درخت

به جمله زیر دقّت کن

"یزد حدود بیست و پنج ساله که رتبه اوّل قبولی در دانشگاه ها رو به خودش اختصاص داده و قطعاً اگر مادران این افراد خانه دار نبودند ما این رتبه را نمی آوردیم پس چه اصراری به اشتغال بانوان داریم؟"

وات دِ فاز؟

این جمله رو جناب آقای موسوی بیوکی، نماینده شهر یزد در مجلس شورای اسلامی در جلسه دیروزِ (سی شهریور 98) شورای برنامه ریزی و توسعه استانداری یزد بیان فرمودند که من و الهه هم برای ارائه سند تدوین شده ارتقای بانوان و خانواده اونجا بودیم.

بعد از شنیدن این جمله یه نگاه به سمت راستم انداختم، خانم گفت: ای لعنت بر نظارت استصوابی، یه نگاه به روبرو، دکتر ل. نگاهش در گوشی بود و متوجه نشد والا مقام چی فرمودند. یه نگاه به سمت چپ، الهه هنوز استرس داشت و چیزی نگفت. سرم رو پایین انداختم و انگشتانم رو دیدم، همان انگشتانی که نام این فرد رو کاغذ رآی نوشت و به صندوق انداخت و ایکاش به جای آن درختی نشانده بود.

و امّا هدفم از این مقدمه: سیاست در کشور ما، فعلاً چون اطلاعی ندارم از جاهای دیگه نمیگم، تنها یک ابزاره برای رسیدن به قدرتِ کسانی که نازل ترین بهره های هوشی و سست ترین بنیان های اخلاقی رو دارن و هیچ امّیدی به اکثریت جامعه سیاسیون نیست. بیش از این نمینویسم چون برای همیشه از این وادی کناره گرفتم.

جای مردان سیاست بنشانید درخت که هوا تازه شود...

به خدا ایمان آرید،

به خدایی که به ما بیلچه داد تا بکاریم نهال آلو؛

صندلی داد که رویش بنشینیم وبه آواز قمر گوش دهیم،

به خدایی که سماور را از عدم تا لب ایوان آورد،

و به پیچک فرمود:

« نرده را زیبا کن! »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

تعادل

عظمت اروپا در توجّه به دنیا بود. قرون وسطی زندگی را خوار می‌­شمرد و دنیا را تحقیر می‌کرد. اروپای جدید دنیا را تحقیر نکرد بلکه آن را به سطح ساحت دوم یعنی عقل رساند. موقتاً تعادل برقرار شد. اروپا به مدت سه چهار قرن یعنی تا قرن بیستم اروپای متعادل بود. به این جهت به قدرت رسید و قدرتش را هم تحمیل کرد؛ نه اینکه برخلاف آنچه ما غالباً تصور می‌کنیم اروپا با ظلم و جور و ستم و ... اروپا شده، قدرت پیداکرده، نه چنین چیزی نیست.

اروپا ستمگر، ظالم و استعمارگر است. درست است اما اروپا زحمت‌کشیده، اروپا با هوس ساخته نشده، اروپا با بوالهوسی ساخته نشده، با بوالهوسی که نمی‌شود علم درست کرد، با بوالهوسی که نظم به وجود نمی­آید.

با بوالهوسی دانشگاه به وجود نمی­آید یعنی کسی مثل نیوتون که همه عمرش را صرف علم کرده با بوالهوسی این کار را کرده؟ نه.

اروپا با علم به وجود آمده. با تعادلی که در تاریخ اروپا به وجود آمده این بخت را داشته است. موهبت را داشته یا نمی‌دانم لطف الهی را داشته، به قدرت رسیده، تعادل به‌هم‌خورده، غرور ایجادشده، ظلم کرده، تعدی کرده حقوق بشر را خودش آورده و زیر پا گذاشته است.

بخشی از سخنرانی دکتر داوری اردکانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

کتابخانه مرکزی

هر بار به اینجا طلبیده شدم پیامی دریافت کردم که باید. من اینجا را بسیار دوست دارم.

 

 کتابخانه مرکزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

الهی که بد نبینی

یک دعای عامیانه هست که به یک نفر گفته میشه "الهی بد نبینی" یعنی "الهی هیچ  اتفاقی رو بد نبینی" نه اینکه "الهی هیچ اتفاق بدی نبینی"

رزق امروز 98/06/27

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

وجود

با این اوضاع فعلی هر روز یه خبری بهت میرسه. خوب یا بد. درست یا غلط. این پدیده نسبتاً نوظهوریه و شاید، شاید که نه، حتماً در سال های آینده، درباره این عصر و انفجار اطلاعاتش و تغییراتی که بر سر مغز آدم های این عصر آورد خواهند نوشت.

امّا اگر تو بخوای فراتر از عصرت زندگی کنی باید فکر کنی و راهتو خودت انتخاب کنی و نه سوار بر موج ها بشی. 

بنظر من باید راه رو معلوم و جدا کنی. از چی؟ از حواشی. از چیزهایی که بهت تلقین میشه که باید باهاشون درگیر باشی ولی در واقع ربطی به تو ندارن.

رسالتت رو در زندگی بفهم و وقتی فهمیدی چشماتو ببند و عاشقانه تلاش کن.

دوست خوب پیدا کن و وقتی پیدا کردی باهاش دوستی کن، با معرفت باش، بهش توجه کن امّا باهاش قاطی نشو. وجودت رو با هیچ کس قاطی نکن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

چند نکته که امروز بهش رسیدم

امروزه آموزش عالی نخبه گرا به آموزش عالی فراگیر تحول یافته است. دوره نخبه پروری به سر آمده است و آموزش عالی همگانی شده است.

اصولا چقدر جوامع امروزی از نظر دسترسی افراد به تکنولوژی قابل مقایسه با دهه های پیشین است که انتظار داتشه باشیم کمّیت آموزش عالی هم در سطح آن زمان ها باشد.

آموزش عالی قابل تقلیل به سطح هزینه نیست و ابعاد سرمایه ای دارد.

دسترسی به آموزش عالی یک حق شهروندی است که شهروندان از طریق آن حق دانستن و یادگیری خود را توسعه میبخشند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

ماجرای سوکال

 ماجرای سوکال، که به شوخی فریب‌دهنده سوکال نیز معروف است، مربوط می‌شود به چاپ یک مقاله در باب مفاهیم پسانوگرا توسط آلن سوکال، استاد فیزیک دانشگاه نیویورک. در سال ۱۹۹۶، وی مقاله‌ای در نشریه پسانوگرای متن اجتماعی به چاپ رساند. هدف وی آزمودن سخت‌گیری علمی دبیران این نشریه و نشان دادن امکان سوءاستفاده از مفاهیم علمی در متون پسانوگرا بود.

اصل این ماجرا از آن جایی شروع می‌شود که سوکال، برای آزمودن جامعه متفکر پست‌مدرن، مقاله‌ای آکنده از لفاظی‌های فلسفی، برخی آسمان‌ریسمان‌های پسانوگرا و استفاده‌های کاملاً نارسا، نابه‌جا یا نادرست بعضی متفکران از مفاهیم علوم طبیعی و نظری - از جمله آشوب، نسبیت عام، فیزیک کوانتوم، تنیدگی، برخال، هندسه نااقلیدسی،مکانیک سیالات و مانند آن - و پیوند دادن آن به هرمنوتیک، جامعه‌شناسی، روانشناسی، فمنیسم و نظایر آن، را به رشته تحریر درمی‌آورد و در نشریه Social Text به چاپ می‌رساند.

طنز ماجرا این جا است که این مقاله بی‌اندازه مغلق و به همان اندازه بی‌معنا و بی‌ربط است، ولی چنان روشنفکرمآبانه و ژرف می‌نماید که هیچ یک از اعضای تحریریه این نشریه جرات ایراد گرفتن به هیچ بخشی از آن را پیدا نمی‌کنند و چشم‌بسته دست به انتشارش می‌زنند.

بعد از چاپ مقاله توسط این نشریه پسانوگرا، سوکال قضیه را رو و شروع به اثبات این می‌کند که چطور به‌سادگی توانسته دبیران نشریه را با متنی چنین بی‌ربط ولی درست‌نما مرعوب و آنان را بی‌هیچ زحمتی راغب به چاپ چنین چرندیاتی بکند. وی سپس همراه با ژان بریکمون، مجموعه تاملات خود را در زمینه سوءاستفاده‌هایی که برخی از متفکران و نظریه‌پردازان پسانوگرا از مفاهیم و نظریه‌های علمی کرده‌اند، در قالب این کتاب چرندیات پست‌مدرن؛ سوءاستفاده روشنفکران پست‌مدرن از علم گرد می‌آورد و به چاپ می‌رساند. ماجرای سوکال در سال‌های بعد مبنای کشمکشی شد که به آن «جنگ بین علوم» می گویند. (منبع:ویکی پدیا)

 

از این سوکال بازی ها زیاد در اطرافمون داریم. حواست باشه. همیشه با منطق خودت تطبیق بده و اگر چیزی غیر منطقی بود از بیانش نترس. نهایتش اینه که مجابت میکنن که اشتباه میکنی. بهتر از اینه که از ساده اندیشیت استفاده خودشونو ببرن.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

دوران تنهایی

 

کجا رواست 

که از دست دوست هم بکشد

دلی که اینهمه

از دست روزگار کشید؟

دقیق یادم نیست از چه زمانی شروع کردم به تنها شدن. بله شروع کردم چون تنهایی خودخواسته ای بود. به طرز بی رحمانه ای از هر آدمی که سر راهم سبز می شد نشانه ای از جفا میافتم و همین باعث میشد چیزی از درونم با او در میان نگذارم. رؤیایم این بود که دوستی داشته باشم و در سخت ترین و سردترین روزها بنشینم و همه چیز را برایش از سیر تا پیاز و از پیدا و پنهان برایش بگویم و آخر کار بپرسم بنظرت چه کار کنم و هر چه با هم بهش رسیدیم همان را انجام دهدم بدون ذره ای شک و نگاه به پشت سر.

من بودم و آزمون و خطا و وجودی که کسی از همه چیز آن خبر نداشت و این دست و پایم را می بست و از من یک محافظه کار می ساخت. محافظه کاری که آنقدر با خودش راز و رمز دارد که دیگر ظرفیتش تکمیل شده. شادی ام را از من میگرفت.

 

هنوز در رؤیاهام منتظر آمدن دختری با صورتی معصوم و نگاهی پر حرف مانده ام که رفاقتی آغاز کنم و تا آخر عمر پای این رفاقت بمانم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی