...من و نور

افکاری که دست و پا می زنند برای نوشته شدن...

۵۳ مطلب توسط «مینو مؤمنی» ثبت شده است

شب پر تلاطم

دیشب غم مرا به ناکجا آباد برد

منو ببخش که حضور متبرکت رو نادیده گرفتم، منو ببخش که عین بچه ها بلند بلند گریه کردم

مامان اومد توی تخت کنارم نشست و من به تمنای غمخواری اون غم هام رو به روی خودم آوردم

چه حس خوبیه مادر کنارت باشه، مادر میفهمه بغ کردی، مادر میفهمه مدت هاست گریه نکردی

...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

تصویری از کودکی

دخترک از دیوار کاه گلی باغ که تقریبا فروریخته بود پرید بیرون، انار تلخ نارس توی دستش رو نگاه کرد و عرض کوچه رو دوید از جوی آب پرید و رفت توی ورودی خونه وایساد و بقیه بچه ها رو نگاه کرد... یه بعد از ظهر گرم تابستونی بود و بلندی روز و گرمی هوا آدم بزرگ های کوچه رو به خواب برده بود.

فقط گاه و بیگاه صدای بازی چند تا بچه به گوش می رسید. پسر بچه ها با تیله و در نوشابه بساط بازی رو پهن کرده بودن و دختر بچه ها به تماشای بازی اونا ایستاده بودن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

فریادرس

یه دوره ی خیلی سخت رو دارم سپری میکنم...

نمیدونستم اینقدر سخت خواهد بود

خستگی جسمی و روحی همراه هم شده

...

خدایا مددی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

آمدی...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مینو مؤمنی

سال ها دل طلب جام جم از ما میکرد...

بسم الله

یادگیری با نگاه کردن اتفاق نمی افته، با شنیدن اتفاق نمی افته. اینها فقط برخورد تصادفی نوشته ها، مفاهیم یا تصاویر با ورودی های مغزت (چشم و گوش) هستند. وقتی می تونی بگی یه مطلب رو یادگرفتی یا از یک تجربه درس گرفتی که ذهنت شروع به تحلیل اون مطلب کنه.

کنجکاوی و جستجو کنه.

+ یه رمان جدید میخوام.

- دارم.

+ برام بیار.

- نه بیا بگیر. (باید عطش خواستن درش به اون اندازه ای برسه که یادش بمونه و بیاد بگیره)

نتیجه: دوبار اومده خونمون ولی یادش نبوده بگه رمان رو بهم بده wink

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

باید بنویسم...

 

 

بسم الله

چند روزیه که درونم پر از حرف و واژه ست، پر از فکرهای مثبت و منفی. گاهی پر از امید و شوقم و گاهی در حضیض نا امیدی.

باید همه این حرف ها رو بنویسم

در زمانه ایکه کسر درشتی از اطرافیانت در تقلای دیده شدن و دنبال کننده ی بیشتر و در نهایت کسب درآمد از این راه هستند احساس تنهایی کردن چیز عجیبی نیست.

بی همزبان ماندن چیز عجیبی نیست.

همه ما باید کسی رو داشته باشیم که ساعت ها با او حرف بزنیم. حرف بزنیم. و وقتی حرف هایمان تمام شد به او نگاه کنیم. چون حرف های مان تمام شده است.

وی. بهداشت پیام میدهد:

برای آگاهی از شیوع ویروس کرونا در محله خود و ....

نور عزیزم، برای بیان حرف دلم در این زمان، 15 فروردین 1399، دست به دامن این نوشته که نمیدانم از کیست می شوم به امید امید که بدانی:

آرزویم برایت این است در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی کردن

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

دنیای این روزهای من...

+ راستی مینو چیکار میکنه؟

- درس میخونه فعلا.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

ما را به سخت جانی خویش این گمان نبود...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مینو مؤمنی

شمس تبریزی به دورت هیچ کس هوشیار نیست...

شمس تبریزی به دورت هیچ کس هشیار نیست

کافر و مؤمن خراب و زاهد و خمار مست

 

اون کسی که از وضعیت انتقاد میکنه لزوماً کسی نیست که میخواسته کاری بکنه و بخاطر این وضعیت نتونسته...

اون کسی که میگه میخوام کاری بکنم لزوماً کسی نیست که واقعاً دغدغه مند هست...

از هیچ کس بت نساز...

چشمات رو ببند و عاشقانه تلاش کن

عاشق باش

عاشق میخنده، عاشق حالش خوبه، عاشق حرفهای منفی رو نمیشنوه و البته حرف مثبت الکی خوشحال کننده رو هم

 

نه خبرهای خوب خیلی خوشحالت کنه نه خبرای بد خیلی ناراحت

همه چیز در این دنیا گذراست...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مینو مؤمنی

پیرمراد (1)

 

یک روز صبح وقتی اومدم دفترم این یادداشت روی میزم بود، دو روز دیگه دقیقاً دو سال شمسی از اون روز گذشته...

همه ی ما در دوره ای از زندگی باید سکوت کنیم و یاد بگیریم، تصوّر اینکه زود پرت شدن به دنیای جدّی و تجارت فرصتی استثنایی و خاص آدم های مهمّه تصور درستی نمیتونه باشه ...

نور عزیزم!

مدت هاست میخوام در باب این یادداشت و بقیه یادداشتهای پیرمراد که لزوماً هم کتبی نبودن و گاهی شفاهی بودن برات بنویسم. این نوشته ها رو با عنوان پیرمراد (به سکونِ ر اولی) برات میگذارم، امّا امروز بهانه ی نوشتنم چیز دیگه ایه:

رسانه و کلاً ورودی های فکر و ذهن تو خیلی هم اتفاقی و به انتخاب خودت نیستند. خیلی وقت ها افراد دیگه ای غیر از خودت تصمیم میگیرن که تو از صبح که بیدار میشی تا شب چه چیزهایی ببینی، اگر یاد داستان هایی مثل بیگ برادر و این ها افتادی (البتّه اگر از من بپرسی نمیذارم اینجور کتاب ها رو بخونی) اصلا قصدم اون فضا ها نیست، از اون فضا ها بیا بیرون در مجموع بدان! گاهی حتّی دخترهایی که فریاد فمنیست سر میدن خودشون نمیدون دارن آب به آسیاب یک گروه خاص می ریزن، همونطور که قبلاً بهت گفتم خطرناک ترین کار در این دنیا موج سواری هست.

اما بهانه نوشتن این مطلب چیه؟

چند روز پیش بعد از اینکه یک دوست قدیمی که الآن باهاش ارتباطی ندارم در اینستا گرام دنبال کردم آخرین پست هاش اومدم توی صفحه ام، از سرکنجکاوی یکی از متنهاش رو خوندم در رابطه با مشکلاتی بود که تو مدّت بارداریِ همزمان با کارآفرینی و بالا و پایین کردن پلّه ها و بعداً قبول نکردن بیمه اش از طرف تأمین اجتماعی براش پیش آمده بود.

یاد روزهای خودم افتادم از گریه های بلند بلندی که سرتاسر بلوار دانشجو کردم و هنوز به خودم مدیونم بابت اون روزها...

ما زن ها قبل از اینکه راه بیفتیم دنبال داد و قال برای حقوق از دست رفتمون باید برگردیم به خودمون و ببینیم خودمون چقدر حقوقمون رو زیر پا گذاشتیم، برگردیم به روز اوّل خلقت، دور از همه جوهایی که سرمایه داری میده... 

به رسم این روزهای پر مشغله، تمام نوشته هام داره چند بخشی میشه

ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مینو مؤمنی